شاید زندگی همین باشد....

منو عشقم....!! شما همه.......!!!!!

شب شعر

 

                    دوباره امشبم شب شعر دارم باخودم                                

دوباره تنهایی داور ومن شعر میخونم

کاغذهام خط خطی شدن نمره ایی نمیده

میگه عاطفه نداره حرفات بوی مرده میده

این داورم که با من راه نمیاد

مجبورم بنشینم ،اشکم داره میاد

شب شعر امشبم  حال دیگر داشت

بازم برای من غم های دیگر کاشت

سپیده زده شبنم میترسد که بچکد مبادا بروی خاک

این گونه دید که ز گونه چکید اشک

سرنوشت همه ی افتاده ها این نیست

هر افتادنی به خاک نشستن نیست

داورم دست بالا برد شاید نمره داد نه!

بالا برد دست اما هر بالای آمدنی رسیدن نیست

باز خورشید امد وگفت هر طلویی درخشیدن نیست

 

 

+ نوشته شده در برچسب:بی صدا,ساعت توسط فریاد3 |